یا علی

ساخت وبلاگ

گاهی اوقات توی زندگی خصوصی و یا حرفه کاری‌ام حس زنده و عمیقی در مورد از دست دادن کنترل شرایط را با تمام وجودم حس می‌کنم. حسی که گاهی من را شدیدا به چالش می‌کشونه. مثالی از حرفه تحصیلی‌ام بزنم. این تابستون برای این که مهر اختمام به سه سال گذشته بزنم و شروعی قدرتمند داشته باشم برای مهم‌ترین سه سال زندگی‌ام؛ چه خصوصی چه کاری، که سه سال آخر تحصیل دانشگاهی‌ام در این مقطع هم محسوب میشه، پاره وقت در مطب و درمانگاه دندان‌پزشکی آبزرو می‌ایستادم. این آبزرو ایستادن چند فایده شاخص داشت. یک، ذهنم را وادار به فکر کردن بین نسلی کرد. بهم یاد داد هم به سه سال آینده فکر کنم هم ده سال آینده و هم سی سال آینده. دو، چرا ! بهم یاد داد بهترین کارها نتیجه پاسخ دادن به بنیادی‌ترین چراها ست. این اتفاقات و هر اتفاق دیگه ای هرگز نمی تونه حس شناور بودن در جهان هستی را در من از بین ببرد اما شاید بتونم این حس را در خودم قوی کنم که من حداقل یک قایق کوچک دارم که حاصل تلاش های خودمه. در این تابستان اولین‌هایی را تجربه کردم که برام از لذت‌بخش‌ترین‌ها بود:

  1. دیدن اولین  کیست انتهای ریشه (priapical cyst) پس از کشیدن ریشه‌های دندان آسیاب (molar) شیری یک دختر بچه هفت ساله. به دختر بچه گفته بودم درد داشتی دستم را فشار بده. 
  2. اولین باری که سوزن و نخ بخیه و اسفنج منعقد کننده خون را دیدم که برای خانمی که به دیابت نوع II مبتلا بود و خونریزی نسبتا شدیدی داشت استفاده شد. (+)
  3. اولین باری که نوعی از درد را شناختم که بیمار دندان مولر بالا پوسیده داشت و عفونت به سینوس اطراف بینی گسترش پیدا کرده بود.
  4. و مهم تر از همه اولین باری که تعامل منطقی و سودند با بیمار را یاد گرفتم بالاخص رفتار با کودکان را، ارزش جایزه دادن بهشان را!
انجمن شاعران مرده (2-1)...
ما را در سایت انجمن شاعران مرده (2-1) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7humasaurf بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 17:06